آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

نسبت میان انبیا، مدینه و رتوریک عاشورا

راستی میلاد یک نکته دیگر هم راجع به این بحث و به طور کل بحث تو باقی میمونه.

پیامبران و شاعران هرچند بیرون شهرند، اما به طور غیر مستقیم واضع شهر هم خواهند بود، چون شرع یا عرفی را وضع میکنند که مبنای همون مناسبات شهری و مدنی است. در واقع نسبت پیامبر و شاعر با شهر پیچیده است، اونا هم دروغ شریف پیشینیان رو افشا میکنند هم خودشون دروغ شریف جدیدی می گویند. حسین هم تا حدودی داخل همین رابطه دوسویه قرار میگیره. حسین فقط ضد شهر و حکومت و قدرت نیست، با خودش یک جور داعیه قدرت بدیل هم داره، از قضا اسلامیسم شیعی هم میخواد بگه من تحقق همون وعده برآورده نشده عاشورا هستم. نمیشه براحتی این وجه رو از حسین تاریخی سلب کنی.


اگه حسین تنها تاناتوس باشه، ازش یک چهره یکسویه و رازآلود و تقریبا دهشتناک ساخته میشه که چندان تناسبی با روایت تاریخی نداره


جدا از موضوع حسین و رتوریک عاشورا که هنوز سر موضعم هستم، بحثت درباره نسبت سیاست و امرسیاسی به نظرم اساسا جای نقد داره، چون اکثر سوراخ های بحث عاشورات از اونجاست. از این نکته که سیاست منهای امر سیاسی نداریم، ابدا نمیشه این نتیجه رو گرفت که باید جای سیاست و امر سیاسی رو عوض کرد. این تلقی که نتیجه مستقیمش نفی ساحت فرهنگه، در طول تاریخ خروجی جز توتالیتاریانیسم یا انحصارگری نداشته. اسطوره چه دینی باشه چه عرفی، چه شیعی چه ژرمان چه لاتین، بخصوص استوره هایی با پیرنگ تراژیک فقط انحصار به بار میارن. تفکر مدنی و به تعبیر تو رقابت محور،  پیرنگ کمیک داره. جایی که انسان اذعان به تناهی خودش داره بی اینکه پای امر والا رو پیش بکشه و بنابراین نه نوعی ایدئولوژی تمامت خواه و مرگ محور، بلکه نوعی نقد معطوف به حیات ممکن میشه.

حسین تراژدی است، اما نفی انحصار با تراژدی ممکن نیست، با کمدی ممکنه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد