آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

خاستگاه پناهیان

یادداشتی از اشتری خواندم که پدیده پناهیان رو به اتمسفر اطرافیان تقلیل داده بود، اینکه پناهیان چون با مذهبی های پول دار گشته، به مدافع اونها بدل شده. قبلا تو هم حرف مشابهی گفته بودی که پناهیان رو شبکه و روابط قدرت جدید پناهیان کنونی کرد. طبعا نمی تونم مخالف کامل این گزاره ها باشم، ولی چنین تحلیل های ساختاری عمدتا از نقش عامل و سوژه چشم می پوشن و زیادی یکسویه اند.
پناهیان و هم فکرانش با یک تغییر یک شبه و چند تا چک و آپارتمان دچار تحول ایدئولوژیک نشدند، اونها اساسا در جهان فکری قرار داشتند که میشه گفت دستکم بذر و امکان چنان مواضع ضدچپی را در خودش داشته. این جهان رو باید شناخت و عمیق فهمید و من اسم این جهان رو چنانکه بارها گفتم الهیات سیاسی وحیانی میذارم. برای رفع سو تفاهم باید به دو نکته توجه کرد.
اول اینکه تاریخ اسلام همان الهیات وحیانی نبوده و نیست. اینکه برای مثال به شخصیت ها یا وقایعی در تاریخ اسلام اشاره کنیم که جهت گیری خلاف جهت کنونی پناهیان دارند به این معنا نیست که وحی اساسا حهت گیری مخالف با جهت پناهیان کنونی داره یا حتا مستعد خوانش های متضاده. تاریخ هر پدیده اصلا تاریخ ناخالصی ها و عوارض بیرونی است که بر اون پدیده، و از جمله اسلام، رخ داده. برای شناخت حاق و جوهر پدیده باید عوارض اون پدیده، بخصوص عوارض ناپایدار و متضادش رو زدود. اساسا وحی آمده است تا اتوریته الهی را در عرصه انسانی حاکم کند و حیات مومنانه را همچون راه رستگاری نعریف کند و هر اتوریته و حیات دیگر را به چالش بکشد. اقتدارطلبی بنیان الهیات وحیانی است، بنابراین بدیهی است که کسی با پایگاه متن وحیانی صور اقتدارگرایی های جدید مثل حرکت های ضدفساد مردم گرایانه را به چالش بکشد. اگر بپرسی چرا تا قبل از این چنین نکرده بود، میگم به همان دلیل که چنین اقتدارگرایی در تاریخ اسلام همیشگی نبوده. اگر پناهیان قبل از آن چنین نمی گفت، چون توان و زورش را نداشت، همانطور که اگر در تاریخ اسلام جایی خلفا کمتر جبار می شدند به دلیل کم شدن نیروی عینی و زورشان بود و نه دموکرات شدن شان. اینجاست که قدرت و شبکه قدرت در پدیده پناهیان موثر واقع میشه. این پدیده خلق الساعه نیست، همچنانکه آرزوی استیت اسلامی خلق الساعه نبوده. فروکاستن پناهیان به اتمسفر و شبکه قدرت و طبقه و... تشخیص ندادن زمین بازی و الهیات سیاسی است. البته تشخیص زمین بازی به این ترتیبی که گفتم هزینه سنگینی داره، اونم مرزبندی گفتمان التقاطی است که دین را با سوسیالیسم و چپ نو مخلوط میکند و به این ترتیب ضربه دیدن هم از سوی استیت دینی و هم پوپولاس یا توده دیندار که میتوانستند بدنه جنبش شوند. اما صف بندی با الهیات سیاسی چنانکه خودت به خوبی در تنظیمات طرح کردی البته گریزناپذیره وگرنه روز به روز باید شاهد تولد پناهیان ها و علیزاده ها و جبرائیلی های جدید از دل جنبش خود باشید و هر بار بیشتر از قبل دچار فرسایش گفتمانی و از دست دادن سرمایه اجتماعی شوید
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد