ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
...
... میلاد! لفظ لیبرالیسم یک دلالت مازادی نسبت به سرمایه داری داره که انصافا نباید ازش غافل شد. لیبرالیسم یک نوع تربیت مدنی سیاسیه که بر اساس اون شهروندانی مسئول و باورمند به آزادی و برابری بار میان. در واقع بحران سیاسی جمهوری اسلامی همین فقدان سنت تربیت مدنی لیبراله. سنتی که به آزادی، قانون، دیگری و رقابت آزاد احترام میذاره. به این معنا نه اصولگراها نه دیگری آنها کمتر بویی از لیبرالیسم نبردند. آنها گنگ ها و قبایلی پیشامدنی اند که ازادی و قانون و برابری و... براشون تعارف و فرمالیته ای بیش نیست. انقلابی گرایی و چپ زدگی هم باعث شد از دهه 40 به این سو، برخلاف روح دوران مشروطه، چنین سیاستمداران و سنت تربیتی رو به زوال بره و تا هنوز که هنوزه کسی به اهمیت تربیت مدنی و لیبرال توجهی نکنه. یادداشت زیر از یاشار جیرانی، به شکل خوبی بحران ما در پرورش فرهنگ لیبرال رو صورت بندی میکنه:
یاشار جیرانی
انقلاب لیبرالی (قبضهی قدرت سیاسی توسط لیبرالها در نبرد با یک حکومت ضد لیبرال)، به تفکیک از لیبرالیزه شدن تدریجی جامعه و حکومت (یعنی غلبهی تاریخی و تدریجی لیبرالیسم)، در کنار بقیهی چیزها نیازمند پدیدار نایابی تحت عنوان "لیبرال دلیر" است. یعنی جماعتی که باورهایش لیبرالی باشد، اما خو و فضایل جهان پیشالییرال یا پیشامدرن را حفظ کرده باشد. یعنی کسانی که هنوز کاملا و به طور همسازی لیبرال نشدهاند، اما حاضرند برای لیبرالیسم بجنگند و حتی بمیرند (نزدیکترین نمونهی آن در دوران مشروطه دیده میشود). با استفاده از زبان روسویی: یک لیبرال غیر بورژوا. به موازات این واقعیت که جامعه هر چه بیشتر شامل لیبرالیزه شدن تدریجی در معنا توکویلی کلمه گردد، به همان میزان این نوع نایاب نیز از میان میرود. در این معنا لیبرالیسم دیگر انقلاب نخواهد کرد، یا اگر انقلابی رخ دهد خروجی بلافصل آن لیبرالیسم نخواهد بود. اساسا شاید دلیل اینکه "انقلابگرایان" امروزه هر چه بیشتر در ایدئولوژی خود از لیبرالیسم دور شدهاند، و نا امید از طبقات بالا و میانی (که تقریبا به طور بازگشتناپذیری لیبرالیزه شدهاند) به سوی طبقاتی چرخیدهاند که خو/فضیلت و باورهایی پیشالیبرالی دارند، همین باشد.
(برگرفته از فیس بوک یاشار)