آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

چرا پسا اسلامیسم دخانچی مهم است؟

یکی از چیزهایی که با خوندن نظریت درباره اسلامیسم و انقلاب ایران یاد گرفتم و دیدم رو به جامعه شناسی سیاسی ایران تغییر داد، وجود جناح لیبرال در هسته نظری انقلاب 57 بود، و خب این نکته جالب که دوم خردادیا فعلیت مجدد همون پتانسیل تئوریک بودن نه حاصل شبیخون فکری یا فرهنگی غرب یا حتا چیزی مثل غربگرایی. اینقدر در روایت رسمی این نکته انکار شده بود که امثال من هم بهش بی توجه بودیم. منتها فکر میکنم همون قدر که مارکسیسم و کانسرواتیسم کنونی جمهوری اسلامی اخته و ناتوانه، اون لیبرالیسم هم فیک و پر شکاف بود.

در واقع اینطور که من از نظریه پسا اسلامیسم تو برداشت میکنم، پسا اسلامیسم نقد ناسیونالیسم اسلامی است، به صورتی که چهار جناح تئوریک نیشن استیت ها در اون تجسم یافتند. به بیان دیگه، پسا اسلامیسم نقد ناسیونالیسم و نیشن استیت هست اما نه در یک چارچوب خیالی بیرونی، بلکه در همان زمین تئوریک و عملی، یعنی بدون بر هم زدن بازی ناسیون ایران، ناسیونالیسم ایرانی رو نقد رادیکال میکنی. مهمترین عنصر این تجدید نظر بنیادین تو، تجدید نظر در چارچوب رابطه و نسبت دین و سیاسته. در واقع نقد جامع تئوریک ناسیونالیسم نه بر حسب یکی از ارکان (مثل چپ یا لیبرال یا آنارکیست) آن بر ارکان دیگر، بلکه بر اساس نقد رکن رکین تمامی ارکان آن، یعنی الهیات سیاسی پس پشت آن. به این معنا فکر میکنم تماما با پروبلماتیک پسا اسلامیسم همدلم و اون رو از تمام پروژه های نظری بزرگ کنونی، اعم از چپ ها و ایرانشهری ها و تمدن نوین اسلامی ها جلوتر می دونم. حقیقتا نادیده گرفته شدن این پروبلماتیک ظلم بزرگیه در حق اون. هرچند عوامل بیرونی هم در این نادیده گرفته شدن دخیل هستند، مثل اینکه اسم پروژت رو «چپ نو» گذاشتی و یا جنبه های جزیی مثل حجاب رو موکدتر از جنبه های بنیادینش کردی.

ولی در کل فکر میکنم در کنار سیدجواد، جدی ترین روایت تئوریک رو، هرچند هنوز بسط و تفصیل نیافته، از اکنون ما در کارت میشه دید. هرچند باز پیشنهاد ایجابیت جای نقد و مناقشه های جدی داره..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد